باید رفت ... روی خاک تبدار صحرا یا روی شنهای نرم ساحل
فرقی نمی کند من می روم آزاد و رها و زمان گم می شود در تک تک لحظه های شاد کودکانه ام من می روم می دوم تا وقتی که نفس دارم
تا جایی که زمین وسعت دارد
من می دوم
و زندگی ، با تمام طول و عرضش
پشت سرم جا می ماند...